بدون عنوان
گل پسرم می خواستم خاطره دراومدن اولین دندونتو برات بنویسم که چه اتفاقاتی برات اوفتاد : روز چهارشنبه ٢٨/١٠/١٣٩٠بود شام خونه مامانی بودیم ساعت ١١ شب بود که برگشتیم خونه تو اولش داشتی بازی می کردی اصلا خوابت نمی برد شد ساعت ١ نصف شب هنوز نخوابیده بودی مدام داشتی بهونه گیری می کردی بعدشم دیگه انقدر گریه کردی که گوله گوله اشک می ریختی دیگه ما ترسیدیم ساعت ٢ بود که بابایی مجبور شد بره داروخانه برات ژل بی حس کننده لثه بخره ساعت ٣٠/٢ دقیقه بود که بغل من بودی بابایی دستاشو شست تا ژل و روی لثه ات بماله که متوجه شد دندون گل پسرمون دراومد بابایی همچین با ذوق به من نگاه کرد و گفت دندونش درآمد که اولین...
نویسنده :
مامان كيان
13:24